به گزارش مهر مشرق ، وقتی برای اولین بار راهی این سرزمین شدم حال و هوای خاصی داشتم که قابل توصیف نیست. تا آن زمان کربلا و قضایایش را از زبان دیگران شنیده بودم و خودم توفیق حضور نداشتم و هر کس هم به نحوی از حضور در آن سرزمین سخن می گفت و این بیشتر مشتاقم میکرد تا خود از نزدیک شاهد ماجرا باشم و خوشبختانه این توفیق حاصل شد تا اولین سفرم همزمان با همایش پیاده روی در ایام اربعین باشد.
*اربعین و لذت زیارت
آری وقتی گام در این راه مینهی باید همان طور که از نام این سرزمین کرببلا برمیآید خودت را برای هر بلا و سختی آماده کنی، اما زمانی که در میان خیل مشتاقان قرار میگیری، همه چیز را مشاهده میکنی غیر از سختی، زیرا آنچه میبینی غیر از زیبایی و شکوه چیز دیگری نیست و آن زمان است که سخنان حضرت زینب(س) که در جمع یزدیان گفت من به غیر از زیبایی چیزی ندیدم برایت مجسم میشود و شاهد این امر حضور افرادی با رنگ و نژاد، چهره، لباس، سلیقه و اعتقاد متفاوت بود که دیگر آنجا این چیزها اهمیتی نداشت و تنها ملاک، حضور برای رسیدن به معشوق بود و برای هر کس از راهی... یکی با پای برهنه، دیگری با قدمهای آهسته و خواندن زیارت عاشورا و گروهی با مداحی و سینه زنی، یکی با پذیرایی از زائران با آب و غذا و ...
آری اگر بخواهی کربلا و ماجرایش را به خوبی درک کنی، باید یک اربعین را همراه شوی با خیل مشتاقان و آن زمان است که میتوانی تعریفی جامع و کامل، البته از نظر حقیر، از آن سرزمین داشته باشی.
هر چه بگویم کم گفته ام و زبانم الکن از گفتنش، هر چند که هر فردی دوست دارد در شرایط و زمان مختلف به کربلا سفر کند اما این را بگویم که این سفر باعث شد تا تنها اربعین را انتخاب کنم برای سیر و سلوک... بار دیگر اربعین فرارسید و امسال توفیق خادمی زائران اباعبدالله(ع) نصیبم شده است.
*فرصت خدمت رسانی به زائران
برای اولین بار که خبردار شدم این توفیق شامل حالم شده، برای لحظهای تردید وجودم را فرا گرفت چرا که با خودم عهد کرده بودم که تنها و تنها در پیاده روی شرکت کنم، اما چند ثانیهای بیشتر طول نکشید که به خودم آمدم و گفتم، چرا درنگ میکنی، چنین فرصتی را که شاید هزاران نفر در انتظارش باشند را تردید!
و بلاخره زمان حرکت فرا رسید و به همراه دیگر دوستان راهی کوی یار شدیم، هر چه به مقصد نزدیکتر میشدیم شور و اشتیاقمان برای رسیدن بیشتر میشد تا اینکه لحظه انتظار به سر آمد و کاروان خادمان اربعین در جوار مقدس امامین کاظمین(ع) مستقر شد، با توجه به اینکه اولین بار بود بانوان به عنوان خادم در مراسم اربعین حضور داشتند، اما انگار مدت زمان زیادی در این کار بودهایم و احساس غربت نمیکردیم، وقتی زائری از راه میرسید با کولهای بر دوش و خستگی بر تن، و تنها جایی برای استراحت می خواست، شرمندهاش میشدی که بگویی ظرفیت این چادر تکمیل شده و او را به دیگر چادرها میفرستادی، ویا افرادی که از خستگی نای حرف زدن نداشتند و نا خودآگاه بر سرت فریاد میزدند که مگر شما چکارهاید، مگر نیامدهاید که شرایط را برای استراحت زائران آماده کنید؟ پس چکار میکنید، و یا زائری که برای یک لحظه داروهایش را گم کرده بود و آن را با فریاد از تو طلب میکرد و تو هیچ چیز نمیتوانستی بگویی و فقط به حرمتش سکوت میکردی تا آرام شود.
*غریبه های آشنا
اما از طرف دیگر زوجین مسن که همدیگر را و فرزندانی که پدر و مادرشان را گم کرده بودند و از تو میخواستند که کاری برایشان بکنی و تنها چیزی که در آن لحظه برایت تداعی میشد عصر عاشورا و فرزندان اباعبدالله(ع) بود اما در آن لحظه فرصت این را نداشتی که آن حادثه را مرور کنی و فقط و فقط در این فکر بودی که چطور گمشدهاش را پیدا کنی.
اولین چیزی که به ذهنت میرسید ذکر یا صاحبالزمان و مدد خواستن از ایشان بود و اینکه چطور ناباورانه با وجودی که خودت هم غریب بودی و ناآشنا، همه راهها به رویت گشوده میشد و در مدت زمان اندکی میتوانستی اشک شوق را در چشمان آنها ببینی وقتی گمشدهاش را پیدا میکردی و بعد هم دعای خیری که در حق تو و خانوادهات میکردند خستگی کار را از تنت بیرون میکرد.
*خدمتی که در وصف نمی گنجد
دیدن پیرزن نابینایی که برای شفای چشمانش سختی راه را به تن خریده بود و راهی این کوی و برزن شده بود، اما تمام دغدغهاش در وقت استراحت این بود که چه کسی برای امور شخصیش او را همراهی خواهد کرد، وقتی در دل شب و حال و هوای سحر به او میگویی مادر جان بلند شو، من برای همین در اینجا هستم تا به شما خدمت کنم، اشک شوق از چشمانش سرازیر میشود و میگوید کرمتان را شکر یا امام موسیکاظم(ع) و یا جوادالائمه(ع) و وقتی که نامت را میپرسد و تو میگویی زهرا، با صدای بلند فریاد میزند یا حضرتزهرا(س) فدایت شوم که یکی هم نام خود را فرستادی تا کمکم کند و در آن لحظه دیگر نمیتوانی جلوی اشکهایت را بگیری و فقط اشک میریزی و ...
اگربخواهی همه آنچه را دیدهای را بر زبان آوری چیزی ناممکن خواهد بود زیراکه هر لحظه و ثانیهاش پر بود از اتفاقاتی که برای آن باید روزها نوشت و اما تو محدودی به زمان و مکان.
*دیدار دوباره به اربعین
فقط این را میتوانم بگویم که زبانم قاصر است از شکر خداوند متعال که این بنده نالایق را برای این امر انتخاب کرد و مرا با خادمی زائران حسینی بار دیگر آزمود که اگر چه خود اقرار دارم که در این آزمون رفوزه شدهام، اما همین که اسمم جزو شرکت کنندگان در این آزمون قرار گرفته برایم کافی است و امیدوارم نامم برای همیشه جزو رفوزه شدگان باشد که شاید این تنها بهانهای باشد که سالیان سال در این آزمون شرکت داده شوم، به امید سالی دیگر و اربعینی دیگر و خادمی دوباره..
انتهای پیام/
دیدگاه شما